هر کسی تعریف خود را از شادی و خوشبختی دارد و بسیاری معتقد هستند اگر حق انتخاب داشته باشند می توانند بهتر تصمیم بگیرند و تبدیل به انسان خوشبخت تری شوند اما آیا همیشه اینطور است ؟ در خیلی از موارد ما قدرت انتخاب نداریم و ناشناخته های زیادی در زندگی ما وجود دارد که در شکل گیری آن ها هم هیچ نقشی نداشته ایم ، آیا در این شرایط انسان بدبختی هستیم ؟ با من در این مطلب همراه شوید تا جواب بسیاری از این سوالات را پیدا کنیم.
مغز نقطه کور بینایی را سریعا پر می کند
به یک تصویر نگاه می کنیم ، در جایی از تصویر یک لکه سیاه وجود دارد ولی ما آن لکه سیاه را نمی بینیم و تصویر را بدون ایراد می بینیم . دلیل آن چیست ؟ مگر لکه سیاه روی آن تصویر وجود ندارد ؟ پس چرا ما آن لکه سیاه را نمی بینیم ؟
دلیل آن این است که همه ما در محدوده بینایی خود بدون اینکه بدانیم یک نقطه کوری داریم که قابل دیدن نیست و احتمالا آن لکه سیاه در نقطه کور بینایی ما قرار دارد و مغز به طور خودکار با توجه به اطراف آن نقطه کور تشخیص می دهد که آن نقطه کور چگونه باید پر شود و سریعا آن را بازسازی می کند و این کار انقدر سریع توسط مغز ما انجام می شود که ما متوجه آن لکه سیاه در نقطه کور بینایی خود نمی شویم و تصویر را بدون ایراد می بینیم .
هرآنچه می بینیم بازتاب حقیقی دنیا نیست
در پاراگراف بالا خواندیم که چقدر سریع مغز نقطه کور بینایی ما را پر می کند که ما متوجه آن نمی شویم یعنی با توجه به اینکه لکه سیاهی روی تصویر وجود دارد ولی ما آن لکه سیاه را نمی بینیم و آن لکه سیاه مانند بقیه قسمت های تصویر بدون ایراد می بینیم و این یعنی همه آن چیزی که می بینیم می تواند واقعیت نداشته باشد . (نمی خواهم نگرانتان کنم و قرار است در این مطلب به نتایج خوبی برسیم و این مطلب می خواهیم با توجه به آگاهی هایی که از مغز بدست می آوریم راحتر و ساده تر به شادی و خوشبختی برسیم ، پس بدون نگرانی همچنان همراه من باشید)
اما داستان باز هم فراتر از این است و همه چیز در بینایی ما ختم نمی شود بلکه مغز می تواند بسیاری از نقاط گمشده دیگر زندگی ما را هم بازسازی کند . واقعیت این است که مغز فقط اطلاعات کلیدی و احساسی را در خود ذخیره می کند و تمام جزئیات آن واقعه را ذخیره نمی کند اما اگر بخواهیم خاطره ای از گذشته را به یاد بیاوریم و مرور کنیم خاطره به نحوی برای ما تداعی می شود که می توانیم با جزئیات برای دیگران تعریف کنیم ولی مغز فقط اطلاعات کلیدی و احساسی آن خاطره را ذخیره کرده است پس چطور ما آن خاطره را با جزئیات تعریف می کنیم ؟
در حقیقت مغز مجددا دارد نقاط کور خاطره ما را با توجه اطراف و حال و هوای خاطره پر می کند و این جزئیات انقدر سریع توسط مغز بازسازی می شود که اصلا شک نمی کنیم که بسیاری از موارد اصلا واقعیت نداشته است و یاداوری آن خاطره می شود ترکیبی از واقعیت و خیال .
برای مثال خاطره ای از غذاخوردن در یک رستوران در ده سال پیش را امروز مرور می کنیم ، گارسون رستوران غذا را می آورد و چند ساعت بعد از خوردن آن غذا به دلیل مسمومیت غذایی راهی بیمارستان می شویم و ما خاطره را اینگونه تعریف می کنیم : گارسون وقتی غذا را روی میز گذاشت نگاهی به من کرد و لبخند عجیبی بر روی چهره داشت ، چیزی بین ترس و شیطنت و او می دانست که آن غذا فاسد است . اما در واقعیت اینطور نیست و گارسون اصلا اطلاعی نداشت که آن غذا فاسد بوده است و مغز ما انقدر سریع با توجه به شرایط آن زمان نقطه کور را پر کرده است که باورش برایمان سخت است که این قسمت از خاطره واقعیت نداشته است.
پیش بینی ما از آینده فقط یک سناریوی احتمالی است
آینده هیچ کدام از ما انسان ها قابل پیش بینی نیست (حتی از یک دقیقه آینده خود هم اطلاعی نداریم ) اما ما انسان ها آینده خود را پیش بینی می کنیم و هرچقدر این آینده نزدیک تر به ما باشد این اجازه را به خود می دهیم که دقیق تر آن را پیش بینی کنیم و سعی می کنیم آنطور که خودمان دوست داریم پیش بینی کنیم و آن را باور کنیم.
یک اتفاق باورنکردنی که برای خود من سال ها پیش افتاده است را در اینجا تعریف می کنم تا این موضوع را بیشتر باز کنم : سال ها پیش یک رستوران سنتی نزدیک خانه ما بود به نام “شربت خانه” ، چند مرتبه من و همسرم به این رستوران رفته بودیم ، نوشیدنی های سلامت (عرق بیدمشک ، کاسنی و… ) با تخم شربتی در لیوان های بلند ، غذاهای سنتی ( میرزا قاسمی ، دوپیازه آلو ، کله جوش و …) و فضای سنتی آن مکان برای من و همسرم بسیار جذاب بود . در یکی از همان شب ها تصمیم گرفتیم مجددا به این رستوران برویم و چند ساعت قبل از اینکه به سمت رستوران حرکت کنیم پیش بینی کردیم که میرزا قاسمی می خوریم با عرق بیدمشک و باز هم عرق بیدمشک در آن لیوان های بلند همراه با تخم شربتی و میرزا قاسمی در ضرف های مسی سنتی ، وای چه کیفی بکنیم .
اما متاسفانه وقتی به رستوران رسیدیم متوجه شدیم که رستوران تعطیل است و جلوتر که رفتیم و صحنه ای که دیدم باور کردنی نبود ، از پنجره های شکسته رستوران می شد داخل رستوران را دید ، همه چیز نابود شده بود و هنوز نمی دانستیم چه اتفاقی افتاده است و چند روز بعد در شبکه های اجتماعی متوجه شدیم که رستوران در آتش سوخته است . حتی می شد رستوران مثل همیشه باز باشد و گارسون این بار در کنار شربت بیدمشک ، تخم شربتی سرو نکند و حتی میرزا قاسمی تمام شده باشد و هزار اتفاق دیگر .
و ما انسان ها بارها بارها در موقعیت ها و زمان های مختلف و با حس و حال های مختلف ، آینده خود را پیش بینی می کنیم . برنامه ریزی برای آینده بسیار خوب است و مسیر راه زندگی را برای ما هموارتر می کند اما انواع پیش بینی ها و تخیلاتی که ما برای آینده نزدیک و دور خود داریم به راحتی می تواند شادی و خوشبختی را از ما بگیرد .
شادی و خوشبختی در زمان حال است
بارها درباره این موضوع صحبت کرده ام که در زمان حال زندگی کنیم و در زمان حال شاد و خوشحال باشیم و اما الان می خواهیم مکانیزم ذهن را با هم در این مورد بررسی کنیم .
با توجه به اینکه خیلی نمی توانیم جلوی پیش بینی های وقت و بی وقت خودمان برای آینده بگیرم ، راه حل ساده تر این است که در زمان حال شاد و خوشحال باشیم و به این دلیل که مغز درگیر زمان حال است و نه آینده و این کاملا منطقی است. اگر مغز ما بجای اینکه تمرکزش در زمان حال باشد در زمان آینده بود پس چگونه می توانست اتفاقاتی که در زمان حال برای ما رخ می دهد را مدیریت کند و سریع تصمیم گیری کند پس تمرکز مغز در زمان حال برای بقا انسان لازم است .
حالا که متوجه شدیم مغز بر زمان حال تمرکز دارد پس طبیعی است که پیش بینی های ما از آینده بر اساس حالت احساسی و عاطفی امروزمان باشد یعنی اگر حال امروزمان خوب نباشد آینده را تاریک پیش بینی می کنیم و برعکس آن اگر امروز حال خوبی داشته باشیم آینده را شاد و روشن پیش بینی می کنیم و به همین راحتی می توانیم خوشبخت تر و شادتر باشیم .
سخن پایانی قسمت اول
اجازه دهید این مطلب را در همین جا جمع بندی کنیم اما هنوز خیلی نکات جالب دیگر باقی مانده است که با دانستن آن ها بدون شک استرس و اضطراب زندگی کمتر می شود و شادی و خوشبختی بیشتر .