همه ما بارها شنیده ایم که باید کاری داشته باشیم که به آن عشق و علاقه زیادی داریم و با تمام وجود آن را دوست داریم اما همیشه در دنیای واقعیت اینطور نیست . گاهی خواسته یا ناخواسته ما در مسیری قرار می گیریم که خیلی هم به آن علاقه نداریم اما دلیلی ندارد حالا که در آن مسیر قرار گرفته ایم انسان موفقی نباشیم .
اگر با روش اصولی و درست جلو برویم و آموزش ببینیم و مهارت کسب کنیم علاقه و عشق بوجود می آید و بعد از مدتی متوجه می شویم در مسیری قرار داریم که اگر در روز اول علاقه ای به آن نداشتیم اما در حال حاضر عاشق آن هستیم و با اشتیاق کامل در آن مسیر حرکت می کنیم . در این مطلب همراه من شوید تا واقعیت زندگی را متفاوت تر از جملات انگیزشی ببینیم .
زندگی واقعی سخنرانان انگیزشی چگونه است ؟
شاید همه ما برای یکبار هم که شده در یک جلسه سخنرانی انگیزشی شرکت کرده ایم و طبیعتا انرژی خوبی هم از آن جلسه گرفته ایم اما آیا بعد از اتمام آن جلسه در زندگی واقعی هم توانسته ایم که به گفته های آن سخنران عمل کنیم ؟!
شخصی که در آن جلسه سخنران است بارها تکرار می کند که دنبال عشق و علاقه خود باشید و زندگی بدون عشق فایده ندارد و اگر بدون علاقه کاری را انجام دهید موفق نمی شوید و همیشه شکست می خورید . اما آیا واقعا در دنیای واقعی هم اینطور است ؟ کاملا قبول دارم و بارها هم خودم گفته ام که کارها با علاقه و اشتیاق زیاد بهتر و سریع تر جلو می روند و کیفیت خروجی آن کار هم بسیار مطلوب است اما آیا تمام سخنران های انگیزشی و انسان های موفق کاری دارند که از روز اول عاشق آن کار بوده اند ، طبیعتا نه و بسیاری از آن ها در مسیر قرار گرفته اند و عشق و علاقه را تولید کرده اند .
پس اگر هم اکنون مشغول انجام کاری هستیم که خیلی علاقه ای به آن نداریم و شرایطی هم نداریم که تغییر خاصی در زندگی خود بوجود بیاوریم جای نگرانی نیست ، می شود علاقه را بوجود آورد و عشق را تولید کرد .
به بهترین شکل ممکن انجام دهیم ، عشق و علاقه ساخته می شود
اگر یک سخنران انگیزشی به ما بگوید که کاری را دنبال کنیم که عاشق آن هستیم و با تمام وجود دوستش داریم بسیاری از ما جبهه می گیریم که دلت خوش است ، شکمت سیر است . من یک کارمند هستم با چندتا بچه قد و نیم قد ، کرایه خانه ، غذا و پوشاک ، خرج مدرسه و دانشگاه بچه ها و ده ها چیز دیگر ، در این وضعیت علاقه کجا بود ، ما زنده بمانیم شاهکار کردیم. اما اگر همان سخنران انگیزشی به ما بگوید که می شود در کاری که به آن علاقه ای نداریم هم موفق شد و به خواسته هایمان برسیم باز هم بسیاری از ما جبهه می گیریم که چگونه می شود در کاری که به آن علاقه نداریم موفق شویم !! ، عجیب است نه ؟
از موضوع اصلی منحرف نشویم و داشتیم بررسی می کردیم که می شود در کاری که به آن علاقه کافی هم نداریم موفق بود اما چگونه ؟ راه حل این است که باید ذهنیت خود را عوض کنیم و تمرکزمان را بگذاریم روی خروجی کار و فقط به این فکر کنیم که بهترین کاری که می توانیم انجام دهیم . طوری کار کنیم که هر کسی از بیرون ما را می بیند اصلا متوجه نشود که ما به این کار علاقه ای نداریم و برعکس به ما بگوید که چقدر عاشقانه کار می کنیم و اگر خروجی کار مطلوب و رضایت بخش باشد به مرور زمان می بینیم که عشق ساخته شده است و ما شدیدا به کارمان علاقه مند شده ایم ، همان کاری که روز اول هیچ علاقه ای به آن نداشتیم .
سه ویژگی بارز انسان های موفق
سه ویژگی که انسان های موفق را از انسان های عادی متمایز می کند خلاقیت ، تاثیرگذاری و کنترل است . چنان در کارمان خلاقانه عمل کنیم که ساده ترین کارها هم از نگاه دیگران تاثیرگذار باشد و در عین حال با کنترل و مدیریت دقیق بر روی کار در کنار دو ویژگی خلاقیت و تاثیرگذاری به راحتی می توانیم انسان موفقی شویم .
سرمایه های شغلی عشق و علاقه را می سازند
سرمایه شغلی هر کدام از ما می تواند ما را به موفقیت برساند اما سرمایه شغلی چیست ؟ هر کسی می تواند ده ها و صدها سرمایه شغلی در زندگی خود داشته باشد اما مهمترین سرمایه شغلی کسب مهارت است که در کنار آن می توانیم با اخلاق خوب ، تمرکز بالا ، خلاقانه کار کنیم و حتی یک کار ساده و معمولی را به بهترین شکل انجام دهیم و به انسان موفقی تبدیل شویم .
چگونه در کارمان بهترین باشیم ؟
در دو پاراگراف بالا بررسی کردیم که با داشتن ویژگی های انسان های موفق و داشتن سرمایه های شغلی می توانیم در کارمان انسان موفقی باشیم اما چگونه کارمان را به بهترین نحو ممکن انجام دهیم ؟ بارها شنیده ایم و حتی دیده ایم که شاگردانی از استادشان بیشتر پیشرفت می کنند و موفق تر هستند ، چطور چنین اتفاقی می افتد ؟ استادی با سال ها تجربه و آموزش از شاگردان خود عقب افتاده است و شاگردانی موفق تر از خودش دارد .
داستان ساده است ، همه چیز بر می گردد به مهمترین سرمایه شغلی ما یعنی کسب مهارت و زمانی که استاد احساس می کند به جایگاهی خوبی رسیده است و مهارت های لازم را یاد گرفته است و همه آن ها را به شاگردان خود می آموزد از آن نقطه به بعد شاگردان بیشتر می آموزند و مهارت های جدید یاد می گیرند و به همین راحتی تبدیل به بهترین افراد در کار خودشان می شوند.
بسیاری از ما وقتی با چالش های جدیدی روبرو می شویم با خود می گوییم که تا همین جا کسب مهارت کافی است و تمام چیزهای لازم را یاد گرفته ایم و از الان به بعد فقط از آن ها استفاده می کنیم و دیگر به دنبال کسب مهارت جدید نمی رویم و از آنجا به بعد ما شروع می کنیم به درجا زدن و در منطقه امن خود باقی می مانیم و دیگران از ما سبقت می گیرند و بعد از مدت کوتاهی دیگر هیچ جایگاهی در کسب و کار خود نداریم .
تلاش ، کوشش و پشتکار ما می تواند ما را در این مسیر موفقیت به سمت جلو هدایت کند . سرمایه های شغلی را افزایش دهیم ، عشق و علاقه ایجاد کنیم ، آگاهانه تمرین کنیم و از منطقه امن خود خارج شویم تا همیشه در قله ها باقی بمانیم .
از منطقه امن خود خارج شویم و وارد چالش های جدیدی شویم
بررسی کردیم که کسب مهارت مهمترین سرمایه شغلی ماست اما انسان هایی هستند که سالیان سال است که آموزش می بینند و همیشه در حال کسب مهارت هستند اما هنوز تبدیل به انسان موفقی نشده اند چرا اینچنین است ؟ دلیل آن این است که بسیاری از افراد آموزش های تکراری می بینند و وارد چالش جدیدی نمی شوند و همچنان در منطقه امن خود باقی مانده اند و آموزش های قدیمی خود را بارها بارها مرور می کنند . در کسب مهارت کیفیت کار مهم است نه کمیت آن و مهم این است که با چالش های جدیدی روبرو شویم و از منطقه امن خود خارج شویم .
کنترل دقیق با سرمایه شغلی ، یعنی موفقیت و تولید عشق و علاقه
اما کنترل و مدیریت درست و دقیق تبدیل به شعار می شود اگر سرمایه شغلی نداشته باشیم . برای مثال زندگینامه انسان های موفق را می خوانیم که چگونه از کسب و کار شخصی خود میلیاردها دلار کسب درامد دارند و بر اساس این زندگینامه ها تصمیم می گیریم که کسب و کار خودمان را راه اندازی کنیم اما آیا همین کافی است ؟ سرمایه شغلی ما در کسب و کارمان چیست ؟
بهترین سرمایه داشتن مهارت است و در کنار آن داشتن تجربه شخصی یا حتی استفاده و کمک گرفتن از تجربه های دیگران ، سرمایه مالی و ده ها موارد دیگر می توانند سرمایه های شغلی ما باشند که طبیعتا بدون این موارد نمی توانیم کنترل دقیقی روی کسب و کار خود داشته باشیم و باعث می شود بعد مدتی که کسب و کارمان را شروع کردیم دلسرد می شویم و کار را رها کنیم .
ارزش کار خود را بدانیم و با هدفی مشخص آن را دنبال کنیم
هدف های کاری و زندگی خود را پیدا کنیم و آن ها را دنبال کنیم . اگر ما یک کارگر ساده یک برج بلند صد طبقه هستیم باید هدف مشخصی داشته باشیم و از خود بپرسیم که چرا آجرها را روی هم می گذاریم ، شاید جوابی که می دهیم این باشد که می خواهیم دیواری ساخته شود اما می شود پاسخ بهتری به این سوال داد و می توان گفت که مشغول ساخت یک برج بلند صد طبقه هستیم و آجرها را برای این روی هم می گذاریم که این برج را بسازیم .
مطمئن باشیم باور به کاری که انجام می دهیم آینده ما را می سازد ، باورهای ما هستند که عشق و علاقه و اشتیقاق را بوجود می آورند و حتی می شود از ساده ترین کارهای تکراری و روزمره زندگی ، برجی ساخت که همه انگشت به دهن بمانند.
بعد از کسب مهارت باید ایده ها را پرورش دهیم
همه ما ایده های خامی در سر داریم و ایده ها و خلاقیت فقط مختص انسان های نابغه نیست و همه ما ایده های اولیه داریم که باید روی آن ها کار کنیم و به مرحله اجرا برسانیم . همیشه به دنبال کسب مهارت باشیم و کنار مهارت های خود بر روی ایده هایمان هم کار کنیم و حتی می توانیم ایده های خود را در محیط های کوچک تر امتحان کنیم و از بازخوردهای مشتریان و مخاطبان تجربه کسب کنیم و بعد ایده ها و کارهایمان را با توجه به تجربه هایی که بدست آوردیم در محیط های بزرگ تر بسط دهیم.
سخن پایانی
در این مطلب بررسی کردیم که حتما نباید از روز اول به کارمان عشق و علاقه شدیدی داشته باشیم بلکه می شود در مسیر هم عشق و علاقه را ساخت و ادامه داد . به ارزش کسب مهارت به عنوان مهمترین سرمایه شغلی پی بردیم و فهمیدیم که با خروج از منطقه امن خود و با کنترل و تمرکز بیشتر بر روی کار می توانیم به راحتی به اهدافمان برسیم . این مطلب خلاصه ای بود از كتاب آنقدر خوب که نتوانند نادیده ات بگیرند اثر کال نیوپورت که امیدوارم مورد توجه شما عزیزان قرار گرفته باشد.