باز هم قضاوت می کنیم با اینکه می دانیم قضاوتمان نسبت به دیگران درست نیست اما چرا ؟ می دانیم که نمی شود از روی ظاهر افراد قضاوت کرد و می دانیم با یک نگاه نمی شود قضاوت کرد اما بازهم به قضاوت کردن ادامه می دهیم. حتی اگر برای مدتی هم با یک فرد زندگی کنیم باز هم نمی توانیم قضاوت درستی داشته باشیم ، اما باز هم قضاوت کردن ادامه می دهیم ، واقعا چرا ؟
برگردیم به لحظه ای که قضاوت می کنیم
کمی به گذشته برگردیم به نزدیک ترین صحنه قضاوت کردن زندگیمان و به هر دلیلی که آن فرد را قضاوت کردیم در هنگام قضاوت کردن چه چیزهایی در سرمان می گذشت و بعد از این عمل ناپسند چه حسی داشتیم ؟ آیا حالمان خوب بود ؟ طبیعتا عصبی بودیم و ناراحت بودیم و خودخوری هایمان همچنان ادامه داشت و اگر می توانستیم با کسی در این مورد صحبت کنیم که کمی از ناراحتی های خود کم کنیم آنگاه عمل زشت غیبت را هم به قضاوت اضافه می کردیم ، باز هم می گویم واقعا چرا ؟
بیاییم جور دیگر ببینیم
اکثرا ما قضاوت کردن را زمانی انجام می دهیم که گفتار ، کردار و یا رفتار یک فرد از نظر ما مناسب و درست نیست و آن وقت تصمیم می گیریم که عمل زشت قضاوت را انجام دهیم . من گفتار ، کردار و یا رفتار فرد مقابل را رد یا تایید نمی کنم و با فرض اینکه واقعا آن فرد انسان درستی نباشد ، قضاوت کردن چه منفعتی برای ما دارد ؟ کمی فکر کنیم ، یکی از دلایلی که به طور کلی قضاوت کردن عمل ناشایستی است بخاطر این است که یک جور خودخوری محسوب می شود و آرامش را از زندگی خودمان می گیریم و خودمان با دستان خودمان در یک شرایط عادی زندگی عملی انجام می دهیم که شرایط زندگی را سخت و دشوار می کنیم و آرامش را از خودمان می گیریم ، آیا این رفتار منطقی و عقلانی است ؟
در این پادکست چه می شنویم
در این پادکست داستان کوتاهی پدری را با صدای شیرین بهروزی خواهیم شنید که از چهار فرزند خود می خواهد که هر کدام در فصل های مختلف سال به سراغ یک درخت گلابی بروند و بعد بیایند و آن درخت گلابی را توصیف کنند ، طبیعتا مشخص است که توصیف هر کدام از این پسرها از درخت گلابی چیست اما با هم این پادکست را می شنویم تا باز هم یاداوری دیگری باشد که قضاوت نکنیم .