بعضی جاها ما در زندگی زود قضاوت می کنیم اما شاید بهتر باشد که لبخند بزنیم و فکر کنیم . بعضی جاها با خود می گوییم ، من که تقصیری نداشتم چرا به من آسیب می زند؟ و اینجاست که باید جور دیگر ببینیم و بعضی وقت ها متاسفانه ما قصد داریم به شخصی آسیب بزنیم که شاید به نفع ما باشد که حتما اینطور نخواهد بود.
پادکست امروز داستان زندگی اکثر ما انسان هاست که هر مفهومی می تواند برای هر کسی داشته باشد . اما در کل این است که شاید خیلی چیزها در ظاهر به ضرر شما باشد ولی در باطن می تواند اینطور نباشد .
از این داستان چه چیزی یاد می گیریم ؟
شاید از این داستان بشود یاد گرفت که زود قضاوت نکنیم . شاید بشود یاد گرفت تعصب های بی مورد و غیر منطقی را کنار بگذاریم و شاید یاد بگیریم که کینه های قدیمی را کنار بگذراریم یا شاید یاد بگیریم که هر چیزی را شنیدیم یا حتی دیدیم زود قبول نکنیم و نپذیریم و برای همه این موارد می توانید لبخند بزنیم . در حقیقت مهم این است اگر داستانی آموزنده ای می شنویم به سهم خودمان یاد بگیریم و مهمتر از آن که در زندگی بکار ببریم .
در این پادکست چه می شنویم ؟
این پادکست با صدای مهران بهروزی داستان کوتاهی از یک مردی را بیان می کند که وارد رستورانی می شود و در بین مشتریان رستوران زن سیاه پوستی را در گوشه رستوران می بیند و عصبانی می شود و تلاش می کند به نحوی عصبانیت خود را تخلیه کند و به آن زن آسیب برساند البته در عین حال می خواهد شخصیت خود را هم حفظ کند ولی با هر بار تلاش فقط خودش آسیب می بیند و به ضرر خودش تمام می شود و همچنان به نفع آن زن سیاه پوست است .
این شاید قصه بسیاری از ما باشد که احساس می کنیم در خیلی جاهای این زندگی با این که تقصیری نداریم به ما آسیب می رسانند و شاید از لحاظ ظاهری ما آسیب می بینیم و در باطن به نفع ما است و شاید برعکس خدا نکرده ما شخصی باشیم که می خواهیم به کسی آسیبی برسانیم . پیشنهاد می کنم حتما این پادکست را بشنوید و از آن لذت ببرید و لبخند بزنید .