از راه دور آمد ، نوروز آمد ، نوروزِ همیشه پیروز آمد . او آمده است تا به ما بگوید پشت هر زمستانی ، بهاری است ، او آمده است تا به ما بگوید که بعد از هر سوز و سرمایی ، گرم خواهد شد ، زمین ، درخت ها و دل های ما . او آمده است تا مُهر تایید بزند بر این جمله همیشگی : ” چنان نماند و چنین نیز نخواهد ماند “
نوروز پشت در است ، در را باز کنیم
سال ۹۹ با تمام بالا و پایین هایش گذشت و به قول قدیمی ها گذشته ها گذشته است و اکنون او پشت در است و منتظر است که در را به رویش باز کنیم و خوش آمد بگوییم و دعوتش کنیم که بیاید کنار سفره هفت سین بنشیند و او را در این ۱۳ روز خوب نگاه کنیم و انگار حرف های ناگفته ای با او داریم ولی نمی توانیم چیزی بگوییم و انتظار داریم خودش بفهمد که در دل ما چه می گذرد و از نگفته های ما بفهمد روزگارمان را ، آرزوها و خواسته هایمان را .
صحبت از ناامیدی و گله و شکایت نیست ، بلکه برعکس امیدواریم به یک شروع تازه ، یک شروع تازه ای که بشورد و ببرد غصه و غم گذشته ها را و امیدواریم که بماند و هر روز صدایمان کند و خبر آمدنش را با افتخار فریاد بزند .
نوروز ، خوش آمدی ، اما بمان و سبز کند زندگیمان را که یک سال به امید سرسبزی تو صبوری کردیم ، بمان و گرم کن دل های سرد شده ای که یک سال تحمل کرد و طاقت آورد تا تو بیایی و دوباره …
دوباره و دوباره و دوباره ها ، تکرار و تکرار و تکرار … و کاری نکن که سال دیگرهم پشت درهایمان از غربیه ای استقبال کنیم و برایمان تازگی داشته باشی و بوی امید بدهی و نگرانی . بمان و با بودنت سرسبزترین بهار زندگیمان را بساز .
… باز آمد ، باز نوروز آمد ، باز نوروز همیشه پیروز آمد .