هنوز داریم مخالفت می کنیم ، احساسی تصمیم می گیرم و می گوییم که آدم منطقی هستیم ؟ قبل از اینکه سر اصل مطلب برویم اجازه دهید یک داستان از شعر زیبای گره گشای از پروین اعتصامی به پیشنهاد یکی از دوستانم تعریف کنم و بعد راز بزرگی را فاش می کنم .
داستان احساسی زندگی ما انسان ها
پیرمرد فقیری بود که روزگار را به سختی می گذراند و هر روز در کوچه بازار به هر دری می زد تا بتواند اندک خوراکی برای همسر و فرزندانش به خانه ببرد . یک روز دهقانی مقداری گندم در لباس او می ریزد و پیرمرد گوشه های لباس را گره می زند تا گندم ها نریزند ، در راه رفتن به خانه به خدا گله و شکایت می کند که ای خدا چه می شد من هم پولدار بودم تا هر چه می خواهم بخرم ، ما را هم ببین ، گره مشکلات ما را هم باز کن . ناگهان یکی از گره های لباس پیرمرد باز می شود و گندم ها به روی زمین می ریزد . پیرمرد شروع می کند به داد و فریاد بر سر خدا که ای خدا من از تو کمک خواستم ، چطور فرق اون گره را با این گره نفهمیدی . من گفتم گره مشکلاتم را باز کن نه گره لباسم که همین قدر گندم هم که دارم روی زمین بریزد . با ناراحتی خم شد تا گندم ها را جمع کند و زیر گندم ها کیسه طلایی پیدا می کند . شرمنده می شود و می گوید ” گندمم را ریختی ، تا زر دهی ” خدایا من مرا ببخش ، من از حکمت تو خبر نداشتم .
پیرمرد دوست داشت که پولدار باشد و احساس پیرمرد به او می گفت که پول بیشتر یعنی زندگی بهتر . درخواست پیرمرد و حتی خشم پیرمرد احساسی بود . خدا همه جا حواسش به ما هست و هر روز به بنده هایش زر می دهد . این همه نعمت و داشته های ارزشمند امروزمان را نمی بینیم و سپاسگزار نیستیم ؟ خیلی از داشته های امروز ما خواسته هایی دیروز ماست که امروز صاحب آن هستیم . چرا فراموش می کنیم ؟ چرا هر لحظه برای نداشته هایمان گله و شکایت می کنیم ؟ و هر موقع هم که از حکمت خدا با خبر می شویم دست به سوی آسمان می بریم و شرمنده حکمت پروردگار می شویم و تلاش می کنیم با منطق و دلیل اشتباهاتمان را توجیه کنیم ولی متاسفانه فقط احساسی و بدون منطق تصمیم می گیریم .
احساسی تصمیم می گیریم ، مواظب باشیم
درون مغز ما یک قسمت کوچک قدیمی وجود دارد به نام مغز مارمولک که جایگاه احساسات ماست و تصمیمات نهایی را این قسمت می گیریم . آزمایش های زیادی در دنیا انجام شده است که به هر دلیل اگر این قسمت در مغز دچار اختلالی شود ما در تصمیم گیری های زندگی دچار مشکل می شویم .
این همان راز بزرگی است که باعث می شود اکثر ما انسان ها مانند پیرمرد داستان احساسی تصمیم بگیریم و قبل و بعد تصمیم گیری تلاش می کنیم که منطقی توجیه کنیم و تصورمان این است که انسان کاملا منطقی هستیم که اینطور نیست . اما با توجه به اینکه ذهن به مغز دستور می دهد و ما انسان ها توانایی این را داریم که ذهن را آموزش دهیم ، می توانیم این خصوصیات مغز را کنترل کنیم و در تصمیمات خود منطقی تر رفتار کنیم . احساسات ما زمانی زیباست که بتوانیم به درستی از آن استفاده کنیم و شادی زندگی در استفاده درست از این راز نهفته است .
درود فراوان بر شما
نگاه تیزبین ، اندیشمندانه و احاطه به علوم روانشناختی و نیز تکیه بر قلم زیبا ، گویا و هوشمندانه نویسنده محترم و زاویه دید جدید و پر حکمت به این مثنوی و نیز شعر کهن شاعر معاصر پروین اعتصامی با آن پندهای حکیمانه که خیلی راحت آن را میشود در شعرش یافت دیگر جایی برای بیان نظر باقی نمیگذارد بسیار سپاسگزارم از شما.
جالب اینکه بعد از خواندن متن زیبای شما در ذهنم تصنیف زیبای طاقتم ده از سروده های بسیار زیبای استاد معینی کرمانشاهی که خونیاگران زیادی انرا خوانده اند و تقریبا همه ما آن را شنیده ایم و با مطلع «ساغرم شکست ای ساقی » آغاز میشود در ذهنم در حال تکرار است به خصوص قسمت اوج تصنیف آنجا که میگوید
« حکایت از چه کنم؟ شکایت از که کنم؟
که خود به دست خود آتش
بر دل خون شده نگران زده ام» البته که بی ربط هم به نظر نمیرسند
شاید گاهی لازم است برای مدت کوتاهی هم که شده همه چیز را بدست کائنات بسپریم و به آن اعتماد کنیم خودش میداند چکار کند ، کره زمین درکهکشان راه شیری قرار دارد که خود در یک مجموعه کهکشانی قرار گرفته اند که همه اینها با سرعت دویست و پنجاه کیلومتر در ثانیه در حال چرخیدن به دور یک ابر کهکشان دیگر هستند همین که به جایی پرتاب نمیشویم نشانگر این است که کائنات کار خودش را بلد است گاهی فقط باید توکل کرد
بسیار سپاسگزارم اینبار ویژه تر بدلیل توجهی که به عرض بنده داشتید از تیم و دست اندرکاران کاربلد و حرفه ای شادی افزا و همچنین نویسنده خوش ذوق و مبتکر، برای شما تندرستی و شادی ارزومندم
درود بر شما
خوشحالم که همراه عزیزی چون شما را هر روز کنارم دارم و این انرژی که هر روز من از شما می گیرم بدون هیچ گونه تعارفی قابل توصیف نیست .
سکوت اختیار می کنم و فقط می گویم سپاسگزارم .