درباره تضادهای دنیای بیرون بسیار صحبت کردیم، زشتی و زیبایی، پاکی و پلیدی، خشم و مهربانی، همه این ها در کنار هم کامل، یکپارچه و معنی دار می شوند. تمام این ویژگی ها در درون ما هم وجود دارند اما بعضی اوقات به دلایل مختلف نمی توانیم پذیرش کاملی از دنیای درون خود داشته باشیم و بخشی از آن را در قعر وجودمان پنهان می کنیم. امروز سفری خواهیم داشت به درون خودمان تا به بتوانیم تمام جهان درون خودمان را بپذیریم.
تمام جهان درون ماست
حتما برای همه ما بارها پیش آمده که از پرخاشگری یک شخصی در خیابان بسیار ناراحت شده ایم و شاید هم پیش آمده که آن را سرزنش یا حتی قضاوت کنیم و این قضاوت ها در اکثر مواقع با تمام ناآگاهی ما اتفاق می افتد. بهتر نیست به جای هرگونه پیش داوری به خودمان بگوییم آیا من هیچ وقت پرخاشگر بوده ام؟ آیا من هیچ وقت در یک مکان عمومی با خشم سر کسی داد زده ام؟ حال تصور کنیم اگر به هر دلیلی این اتفاق برای ما می افتاد و افراد دیگری به جای اینکه درد ما را بفهمند شروع به سرزنش ما می کردند و رفتار ناشایسته ما را بارها در سرمان می کوبیدند نتیجه اش چه می شد؟
درون ما مثل یک کاخ باشکوه است با اتاق های بسیار که هر اتاق با چیدمان و نظم خاصی آراسته شده است. در دوران کودکی آزادانه در این کاخ بزرگ در رفت و آمد و گشت و گذار بوده ایم اما بعد از مدتی یکی یکی درهای این کاخ بسته و پلمب شدند، هر چقدر بزرگتر می شدیم درهای بیشتری از این کاخ بسته می شدند. کاخ بزرگ و باشکوه ما تبدیل شد به دو اتاق کوچک که فکر می کنیم در این دو اتاق امنیت بیشتری داریم تا در آن کاخ بزرگ. هر بار که یکی از ویژگی های ما که از عرش به فرش وجودمان پرت می شد درون یکی از این اتاق ها زندانی می شد، گویی هیچ وقت ما چنین ویژگی در وجود خود نداشتیم.
…… نباش – اگر ……
گستاخ نباش، عجول نباش، بد اخلاق نباش، بی ادب نباش و در برابر این نباش ها هزاران اگر برای خودمان ساختیم اگر مودب باشم، اگر صبور باشم، اگر و اگر و اگر. چگونه می توانیم مفهوم نوازشگری را بفهمیم اگر بارها وجود خودمان از خشم لبریز نشده باشد. ادب را از بی ادبان آموختیم اما آشتی این دو را روا نمی دانیم، همه چیز را بی آلایش می خواهیم؟
تضادها در دنیای بیرون و درون ما به زندگی معنی می دهند. دنیا را یکپارچه و کامل بپذیریم. نه پنهان کنیم، نه فرار کنیم. بمانیم و با تمام وجود کامل خود زندگی کنیم.