همه ما دوست داریم شاد باشیم و شادی همیشه همراهمان باشد اما لازمه شاد بودن ، چیست ؟ طبیعتا درک خیلی از موارد می تواند به شادی ما بیفزاید که ذهن و فکر از مهمترین ها هستند . در این مطلب سعی می کنم خیلی ساده ذهن و فکر را کالبدشکافی کنم که عمیقا به مفهوم این دو پی ببریم ، با من همراه شوید .
معنای ذهن و فکر را عمیقا درک کنیم
برای درک بهتر ذهن و فکر اجازه دهید نگاهی کوتاهی داشته باشیم به مطلب قبل که درباره نقش حروف در کلمات صحبت کردیم و اگر یادتان باشد باهم معنا و نقش حرف ب و ش در کلمه ها را بررسی کردیم و اکنون حرف ف اول کلمه فکر و حرف ذ اول کلمه ذهن را بررسی می کنیم . عمیق شدن در معانی فکر و ذهن و رسیدن به درک کامل این دو خیلی پیچیده است و من تمام تلاش خودم را می کنم که از این پیچیدگی کم کنم تا به معنای کامل و درستی از این دو برسیم و تفاوت ذهن و فکر را درک کنیم .
شاد بودن های ادامه دار با درک حرف ف و حرف ذ
حرف ف : نقش بلندمرتبگی و بزرگی کلمه در ابعاد فیزیکی و غیر فیزیکی :
- فیل
- فوتبال که زمین بزرگی است و بازیکنان زیادی برای رسیدن به نتیجه دلخواهشان در زمانی طولانی تلاش می کنند
- فَر
- فراوانی
- فکر که همیشه هست ، تفکرات بزرگی که در سر داریم ، تصمیماتی مهمی که می گیرم و گاهی تخیل و خیال پردازی هم می کنیم .
حرف ذ : دقیقا نقش برعکس حرف ف را در کلمه ایفا می کند ، کوچکی و خُرد بودن که باز هم در کلمات فیزیکی و غیر فیزیکی یکسان عمل می کند :
- ذرت که تا وقتی نان گندم و نان جو است چه کسی نان ذرت می خورد ؟
- ذلیل
- ذوب که حالت ناپایدار هر جامدی است
- ذهن که قول منصور مومنی ” اگر اعتباری به آنچه به ذهن می سپاریم بود دیگر نه از فراموش رنج می بردیم و نه به کتاب و قلم و دفتر نیاز داشتیم “
مثالی برای درک بهتر ذهن و فکر
اکنون که به بزرگی فکر و سستی ذهن پی بردیم بهتر می توانیم معنای عمیق ذهن و فکر را درک کنیم .
مثال : من دوست دارم هر روز صبح زود بیدار شوم ، حدود ساعت ۶ ، زمانی که همه خواب هستند و من تا وقت صبحانه حدود ساعت ۸ وقت دارم با تمرکز بالا بخوانم و بنویسم . من اگر ساعت ۶ صبح بیدار شوم ، می توانم رشد کنم و استمرار این کار در توسعه فردی من نقش بسیار مثبتی دارد و حتی خیلی از آرزوها و خواسته های من می توانند از همین جا شکل بگیرند . با بیدار شدن در ساعت ۶ صبح وقت آزادتری در طول روز پیدا خواهم کرد که در کنار خانواده باشم و به تفریحاتم برسم و با آرامش بیشتری زندگی کنم.
این ها همه تفکرات من است ، بزرگ و جذاب است . در افکار من تصمیمات مهمی هم گرفته می شود ، اما برای اینکه این اتفاقات ارزشمند رخ دهد بستگی به تصمیم ذهن دارد . ذهن است که به مغز دستور می دهد که هر کاری لازم است انجام دهد تا جسم من ساعت ۶ صبح بیدار شود و در مسیر تفکرات بزرگش قدم بردارد ، ذهن من باورها و اعتقادات من است و در حقیقت ذهن فرمانروای بدن است و مغز فقط یک سخت افزار است که از ذهن دستور می گیرد و هرچه لازم است را انجام می دهد.
راز انسان های شاد و موفق
شاد بودن و موفق بودن به همین سادگی است و راز انسان های شاد و موفق این است که می توانند ذهن خود کنترل کنند . ما هر لحظه در هر کجا می توانیم فکر کنیم ، خیال پردازی کنیم ، تخیل کنیم و تصمیمات بزرگی در زندگی بگیریم اما عمل کردن به همه این موارد کار ذهن است که متاسفانه خیلی هم قوی نیست ، فراموش می کند ، سرسری می گیرد و همین باعث می شود که خیلی از تصمیمات ما به نتیجه دلخواهمان نمی رسد و انسان های موفق ذهن خود را کنترل می کنند و تصمیمات خود را نهایی می کنند و در مسیر موفقیت قدم می گذارند .
درود
چه تعبیر درست و به جایی ، مغز صرفا یک سخت افزار است که از نرم افزارهایی مانند ذهن و فکر و منطق ، شعور ، استدلال و… کار میکند ممکن است در ابتدا همه را یکی ببینیم مثلا بگوییم کسیکه قدرت استدلال ندارد یعنی منطق ندارد و در واقع شعور ندارد و کسیکه شعور ندارد آدم بی فکریست که ذهنیتی درمورد اطرافش ندارد اما موضوع بحث من واقعا بازی با کلمات و گیر کردن در فرعیات نیست اصل مطلب چیز دیگریست
شنیده ایم که میگویند طرف ذهن خلاقی دارد یا فکرش در حساب و کتاب خوب است و از این دست مثال بسیار است نتیجه اینکه ذهنیت انسانها شخصیتشان را میسازند دیدیم آدمهایی ثروت مالی فراوانی دارند ولی ذهنشان همچنان تهیدست است و برعکس بودند کسانی که از وضعیت مالی مناسبی برخوردار نبودند ولی ذهنی بسیار غنی داشتند ، به نظرم شادی میتواند ثمره ذهن شاد باشد تفکری که در پی شادی است انسان را به یک شادی خواهد رساند من فکر میکنم شادی از دل یک تفکر شاد برمیخیزد
لبخند و قهقهه میتواند نماد شادی ولی اصل شادی اتفاقی است که در دل رخ میدهد مثلا بعضی با فداکاری که انفاقا با ف که نقش بلندمرتبگی دارد شاد میشوند بعضی با بخشش که حرف ب دلالت بر انجام کار مهمی دارد و از قضا دو بار حرف ش در آن تکرار شده یکبار برای کسی که میبخشد و یکبار برای کسیکه بخشیده میشود شادمانی می آورد یا وقتی زندگینامه عرفا را میخوانیم که احساس میکنیم چقدر در عذاب بودند ولی اینگونه نیست ( اگر عرفان را نوعی مازوخیست ندانیم ) آنها در دل شاد بودند مولانا میفرماید
گفت که سرمست نهای رو که از این دست نهای
رفتم و سرمست شدم وز طرب آکنده شدم
گفت که تو کشته نهای در طرب آغشته نهای
پیش رخ زنده کنش کشته و افکنده شدم
او حتی کشته شدن در راه عشقش را نوعی طرب و شادمانی میداند و یا جناب حافظ رند شیرازی میگوید
در همه دیر مغان نیست چو من شیدایی
خرقه جایی گرو باده و دفتر جایی
دل که آیینه شاهیست غباری دارد
از خدا میطلبم صحبت روشن رایی
تفسیر حافظ به دل است قطعا شادی او را آنجا که میگوید مثل من شیدا در جهان نیست میتواند متوجه شد در واقع شادی از نظر من نوعی تفکر است از این دست بسیار گفته اند که در اشعار معاصر شعرایی مانند استاد شهریار آنجا که میگوید آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا ، یا
من به تو خنديدم
چون كه مي دانستم
تو به چه دلهره از باغچه ی همسايه سيب را دزديدي
از فروغ میتوان نمونه های بسیاری را پیدا کرد با شعری از صائب مطلب خود را تمام میکنم میتوانیم در شعر دوزخ را به غم و بهشت را به شادی تعبیر کنیم
این چه حرفیست که درعالم بالاست بهشت
هر کجا وقت خوش افتاد همانجاست بهشت
دوزخ از تیرگی بخت درون من و توست
دل اگر تیره نباشد همه دنیاست بهشت
بسیار سپاسگزارم از نگارنده ارجمند ، عوامل و دست اندرکاران شادی افزا
شاید از موضوع اصلی فاصله گرفته باشم که از همه عذر خواهی میکنم
درود بر شما
همانطور که گفتید شادی میتواند ثمره ذهن شاد باشد.
سپاس از توضیحات کاملتان