قبل از هر چیز از خود می پرسم چرا شادی؟ چرا ما آدمها اصرار بر شاد بودن داریم. چون به احتمال زیاد ما در زمانی که شاد هستیم بازدهی بیشتری برای زندگی داریم و بهتر می توانیم مسیر رسیدن به اهدافمان را طی کنیم. این درست است که ما باید شاد باشیم ولی آیا هر شادی، شادی صحیحی است؟ شادی که پس از مصرف مواد مخدر یا نوشیدن مشروبات الکلی بوجود می آید هم شادی است؟ آیا ما مجاز هستیم که به دنبال اینگونه شادی ها برویم؟
شادی کردن صحیح در زندگی به چه صورت است؟
به نظر من شادی سطحی دردی را دوا نمی کند و زود اثر خودش را از دست می دهد. شادی که پس از مصرف مواد و …. بدست می آید شادی لحظه ای است و پیامدها و عوارض ناگواری برای ما خواهد داشت و تا آخر عمر ما را بنده افیون خواهد ساخت. هر کدام از ما نمونه هایی از افراد مصرف کننده مواد و … را در دنیای واقعی، در فیلم ها دیده و در کتابها خوانده ایم و می دانیم که طی کردن چنین مسیر در ظاهر شاد کننده، عواقب خوبی برای ما نخواهد داشت. پس ما باید به دنبال شادی درونی و واقعی باشیم و قدم اول این هست که خودشناسی کنیم. یعنی چی؟ یعنی اینکه با کودک درونمان به صلح و آشتی برسیم.
کودک درون چیست؟
گفته می شود تجارب و احساساتی را که ما در سن ۳ تا ۷ سالگی بدست می آوریم در روح، روان و مغز ما ضبط می شود که به این بخش از وجودمان کودک درون گفته می شود.
کودک درون شاد
حالا ما باید به عنوان یک بزرگسال سالم ببینیم او از ما چه می خواهد؟ آیا از اینکه دارد با ما زندگی می کند راضی است؟ آیا ما درکش می کنیم؟ آیا به او بها می دهیم؟ آیا به او توجه می کنیم؟ اصلاً ما او را به رسمیت می شناسیم؟ لازم هست بگویم که کودک درون قدرت زیادی دارد و ما اگر در سن ۷۰ سالگی هم باشیم این کودک درون هست که ما را هدایت می کند و اگر حال خوبی نداشته باشد ما هم در زندگی حال خوبی نخواهیم داشت و مرتب دچار شکست و احساسات ناخوشایند می شویم.
پس باید اول از همه حال کودک درونمان را خوب و او را شاد کنیم و به جای اینکه به شاخه ها و میوه های درخت زندگیمان رسیدگی کنیم، آن را از ریشه اصلاح کرده و آن زمان زندگی شادی را تجربه کنیم.
صلح و آشتی با کودک درون
در تصوراتمان به سراغ زمان کودکیمان برویم و او را در آغوش بگیریم و احساساتش را درک کنیم. با او صحبت کنیم و حالش را بپرسیم. نوازشش کنیم و به او بگوییم که چقدر دوستش داریم. به او بگوییم چقدر وجودش برای ما با ارزش است. حتی اگر کاری نکند ما برای وجود خود او ارزش قائل هستیم. شاید در روزهای اول او به ما توجهی نکند و از ما گریزان شود ولی باید بارها این کار را تکرار کرده و توجه او را به خود جلب کنیم. کم کم آن کودک معصوم پاسخ ما را خواهد داد.
در تصوراتمان فکر کنیم در زمان کودکی به چه نوع اسباب بازی علاقمند بودیم. عروسک، ماشین، آدم آهنی و… و برایش آن اسباب بازی را تهیه کنیم. شاید در دوران کودکی ما محروم بوده ایم و والدینمان به ما توجه آنچنانی نداشته اند و حالا وظیفه ماست که به عنوان یک بزرگسال سالم غم و اندوه آن کودک محروم را از بین برده و او را شاد سازیم. ادامه مطلب در پستهای بعدی ….