در قسمت اول در مورد نقطه کور بینایی صحبت کردیم و فهمیدیم مغز توانایی این را دارد که نقاط کور دیگری علاوه بر نقطه کور بینایی را پر کند و به این نتیجه رسیدیم که هر آنچه می بینیم بازتاب حقیقی دنیا نیست و ترکیبی از واقعیت و خیال است و با توجه به اینکه تمرکز مغز در زمان حال است و بر اساس احساسات و عواطف زمان حال ، آینده را پیش بینی می کند در ادامه مواردی دیگری را با هم بررسی می کنیم که با رعایت این اصول می توانیم گام های مثبتی در جهت افزایش شادی و خوشبختی در زندگی برداریم.
در تصمیم گیری های خود به خاطراتمان اعتماد نکنیم
بیاییم بررسی کنیم که چرا نباید بر اساس خاطراتمان تصمیم گیری کنیم . ذهن اصولا وقایع عجیب و غریب و نادر را نمی تواند به درستی با تصویر واضحی به یاد آورد و دلیل اصلی آن هم این است که ذهن نمی تواند بپذیرد که آن اتفاق نادر امکان دارد باز هم در زندگی ما رخ دهد .
حال بعضی اتفاقات ساده هستند و ذهن به راحتی آن ها را به یاد می آورد اما اگر ذهن تحت تاثیر یک اتفاق عجیب در یک واقعه ساده قرار گیرد یاداوری آن خاطره به شکل دیگری صورت می گیرد برای مثال می خواهیم خاطره سفر به یک روستای دورافتاده را بیاد بیاوریم . این یک سفر کاملا معمولی بوده است و یک اتفاق ساده است اما به واسطه یک اتفاق عجیب در این سفر ، هم یاداوری آن برای ذهن راحت تر می شود و هم نوع یاداوری آن فرق می کند .
در این روستا از برق و گاز و آب لوله کشی و حتی یک جای راحت برای خواب هم خبری نبود . محل اقامت یک کلبه کوچک کاهگلی بود که اصول اولیه بهداشتی هم در آن رعایت نشده بود و در کل شرایط بسیار سخت بود اما بعد از چند روز اقامت جلوی در کلبه پایمان به یک سنگ می خورد که زیر آن یک اسکناس ۱۰۰ دلاری قرار دارد . یاداوری این خاطره در حالت عادی بدون آن اتفاق عجیب در پایان سفر(پیدا کردن ۱۰۰ دلاری ) طبیعتا برای ما جذاب نیست و اگر قرار باشد در آینده برای تکرار چنین سفری تصمیم گیری کنیم حتما جوابمان منفی است اما یاداوری این خاطره به همراه آن اتفاق (پیدا کردن ۱۰۰ دلاری) هم نوع یاداوری آن خاطره تغییر می کند هم تصمیم ما برای تکرار چنین سفری را تحت تاثیر آن اتفاق قرار می گیرد . پس به راحتی فریب ذهن را نخوریم و در هر شرایطی بر اساس خاطراتمان تصمیم گیری نکنیم و با بررسی درست مکانیزیم مغز باعث افزایش شادی و خوشبختی بیشتر در زندگیمان شویم .
آیا پول و ثروت باعث افزایش شادی و خوشبختی می شود ؟
ضرب المثل قدیمی ” پول چرک کف دست است ” را همه ما شنیده ایم اما کمتر کسی در حال حاضر این ضرب المثل را قبول دارد و بیشتر به شکل شوخی و طنز به این ضرب المثل نگاه می کنیم اما چرا مردمان قدیم به این ضرب المثل اعتقاد داشته اند؟
شغل و پیشه بسیاری از مردمان گذشته دامداری و کشاورزی بود و محصولات کشاورزی و دامداری خود را از جایی خریداری نمی کردند و محصول و دسترنج خودشان بود ، به طور کلی زندگی های ساده تری داشتند و توقع زیادی از زندگی نداشتند ، یعنی پول نقش خیلی مهمی در زندگی این افراد بازی نمی کرد و اقتصاد مثل امروز خیلی وابسته به پول نبود اما امروزه همه دنیا وابسته به پول است به نحوی که به جرات می توان گفت که پول یکی از عوامل مهم افزایش شادی در زندگی است.
در حقیقت پول یک جنبه از زندگی است و باور به اینکه پول بیشتر یعنی زندگی شادتر کاملا غلط است ولی اقتصاد امروز کاملا وابسته به پول است و پول برای جامعه امروز و مردم بسیار سودمند است ، پولی که مردمان گذشته خیلی به آن وابسته نبودند و اگر مردمان امروز هم مثل گذشته قانع و خشنود بودند و خیلی از پول استفاده نمی کردند اقتصاد امروز از هم می پاشید و امروزه این سودمند بودن پول برای مردم و جامعه باعث شده است که بپذیریم که پول بیشتر یعنی زندگی شادتر .
تجربیات دیگران باعث افزایش شادی در زندگی می شود
بعضی از ما انسان ها احساس می کنیم منحصر به فرد هستیم ، آیا این نشانه خودخواهی ما است ؟ چرا بعضی از افراد تمایلی ندارند از تجربیات دیگران استفاده کنند ؟ در اصل این خودخواهی نیست و این ویژگی ذاتی مغز است و برای این از تجربیات دیگران استفاده نمی کنیم زیرا یک ندای دورنی به ما می گوید که فلانی شرایط زندگیش با من فرق دارد و موقعیت من را ندارد پس من نمی توانم از تجربیات او استفاده کنم .
ما تصمیم گیری نهایی را خواهیم گرفت اما با هر دید فکر و شرایطی که داریم از تجربیات دیگران که سرد و گرم زندگی را بیشتر از ما چشیده اند استفاده کنیم و بدون شک متوجه خواهیم شد انقدر هم تجربیاتمان منحصر به فرد نبوده است و متعجب خواهیم شد که چقدر دیگران هم در شرایط مشابه ما قرار دارند.
اگر از اشتباهات امروز درس نگیریم در آینده حسرتشان را خواهیم خورد
همین موضوع باعث می شود که به این باور برسیم که لزوما انسان هایی که بیشتر در زندگی شکست می خورند انسان هایی نیستند که بیشتر از موفقیت فاصله می گیرند و حتی برعکس ، انسان هایی که در زندگی بیشتر شکست را تجربه کردند انسان های موفق تری هستند زیرا بعد از هر بار شکست خوردن می توانند درس های بزرگی را یاد بگیرند که انسان های معمولی از آن ها بهره ای نبرده اند .
ما انسان ها بیشتر در آینده حسرت چیزهایی را خواهیم خورد که هیچ وقت شروع نکردیم و انجام ندادیم زیرا ایجاد یک چشم انداز مثبت برای کارهایی که انجام نداده ایم برای ذهن سخت است اما در آینده برای فعالیت هایی که انجام داده ایم و حتی بارها و بارها در آن شکست خورده ایم پشیمانی به سراغمان نخواهد آمد زیرا آموخته ایم که چطور از تجربیات این شکست ها در بهتر شدن زندگی خود استفاده کنیم .
مغز ما توانایی این را دارد که از هر کاری که انجام می دهیم نکات مثبت آن را بیرون بکشد که چه در آن کار شکست بخوریم و چه موفق شویم ، ولی ما به ندرت متوجه می شویم که ذهن به این صورت عمل می کند و برای همین در انجام بسیاری از کارها مردد هستیم و شک و تردید داریم و بسیاری از کارها را از ترس شکست خوردن هیچ گاه شروع نمی کنیم . احتیاط شرط عقل است اما در بسیاری از موارد لازم است که کمال گرایی را کنار بگذاریم و فقط شروع کنیم تا افزایش شادی زندگیمان را لمس کنیم .
سخن پایانی
در این دو مطلب با گوشه هایی از مکانیزم ذهن خود آشنا شدیم و حتما با این دانسته ها از این به بعد بهتر می توانیم تصمیم بگیریم و شادتر زندگی کنیم . قسمت اول و دوم این مطلب خلاصه ای بود از پخش هایی از کتاب شیرجه در خوشبختی اثر دنیل گیلبرت که امیدوارم مفید واقع شده باشد .