در ابتدا سعی می کنم مطالبم به دور از شعارزدگی باشد. همه ما می دانیم خداوند قدرت مطلق است و همه امور به دست اوست. پس وقتی ما به یک منبع قدرتمند وصل می شویم، در طوفان حوادث کمتر دچار اضطراب، یاس و ناامیدی می گردیم. منظور من از بیان این مطلب این نیست که پس از ارتباط با خدا، او ما را در پر قو نگه می دارد. اتفاقا شاید برای امتحان ما سختیهای بسیاری را هم بر سر راهمان قرار دهد. ولی ما باید تا جایی که می توانیم ارتباط و اتصال خود را با این منبع بزرگ حفظ نماییم. هر کس شیوه و روش خاص خود را برای این ارتباط در نظر دارد. ارتباط با خدا می تواند دوری از اعمال ناشایست و انجام اعمال خداپسندانه باشد.
دوری از گناه و اعمال ناشایست و حس شادی
جدای از تفاوت در نوع ارتیاط با خدا، چیزی که مهم هست پرهیز از گناه و اعمال ناشایست است. واضح است اعمال ناشایست شامل ضایع کردن حق دیگران، غیبت، تهمت، دروغگویی و …. می باشد که همه ما از آنها مطلع هستیم. وقتی اعمال ناپسند را از جسم و روح خود دور می کنیم، علفهای هرز در مزرعه وجودمان می خشکند و بذرهای شادی، عشق و محبت به خود، در درونمان کاشته می شوند. با انجام ندادن مداوم گناهان، بذرها رشد کرده و تبدیل به نهال و بعد تبدیل به گلهای زیبا و خوش بو در وجودمان می گردند و این یعنی کاشتن شادی درونی.
انجام امور خداپسندانه و شادی
نوع دیگر ارتباط با خدا انجام امور خداپسندانه است. واضح است که همه ما کارهای خداپسندانه را می دانیم. یکی از این کارها خدمت به همنوع و شاد کردن دیگری است. البته منظور من این نیست که از حق خودمان بگذریم، در حد توان کاری برای انسانی دیگر انجام دهیم. درست است که به دیگری خدمت می کنیم ولی در اصل خدمت اصلی به خودمان است. این روح و روان ماست که آسوده و شاد می شود.
با تکرار اعمال خداپسندانه به تدریج متوجه رضایت و شادی درونی می شویم. البته به نظر من کسی که شاد است لزوما نباید قهقهه بزند و ظاهرسازی کند. اینگونه شادی ها سطحی و زودگذزند. منظور من شادی عمیق هست. اینکه در درون خودمان احساس مفید و با ارزش بودن داشته باشیم. احساس سبکی و رضایت از اینکه زنده ایم. با تداوم دادن به دو مرحله ای که ذکر کردم متوجه می شویم در وجودمان باغی زیبا با گلهای معطر و رودهای جاری و گوارا ساخته ایم و این باغ، شادی درونی را در ما بیشتر و بیشتر خواهد کرد.