در مطالب قبلی قسمت های مختلف مغز را با هم بررسی کردیم و هورمون های مغز را شناختیم و گفتیم که هورمون های دوپامین، اوکسی توسین، سروتونین و اندورفین هورمون های شادی بخش هستند و حال ما را خوب می کنند و هورمون کورتیزول هم که یک نوع هورمون هشدار دهنده است که حال ما را بد می کند. در این مطلب می خواهیم بررسی کنیم که چه چیزهای باعث می شوند که حال ما بد شود و چرا باید مواظب هورمون های شادی بخش باشیم؟
اگر به تصمیم مغز قدیم گوش دهیم چه می شود؟
مغز زمانی هورمون کورتیزول ترشح می کند که احساس کند بقا ما دارد به خطر می افتد و در راستا وظیفه اصلی خود یعنی حفظ بقا به ما هشدار خطر می دهد و طبیعتا حال ما را بد می شود.
کورتیزول در شرایطی که درآمد ما کافی نباشد یا احساس کند که در جمعی پذیرفته نشدیم یا دیده نشدیم، موفق نشدیم و به خواسته هایمان نرسیدیم و مسائل اینچنینی به ما هشدار می دهد که مواظب باش بقا تو در خطر است و این هورمون به ما این پیام را می دهد که اگر همین الان کاری نکنیم می میریم و در این شرایط عجولانه و بدون فکر فقط دو کار می توانیم انجام دهیم: فرار یا مبارزه. اما آیا واقعا مشکلات امروزی بقای ما را تهدید می کنند؟ آیا این تصمیم عجولانه و گوش کردن به مغز قدیم درست است؟
طبیعتا نتیجه گوش کردن به پیام کورتیزول و تصمیم مغز قدیم می شود خشونت، امر و نهی به دیگران، مصرف فست فود، رژیم گرفتن بی مورد، زیاده روی در خرید کردن، مصرف الکل، سیگار کشیدن، قمار و چیز های اینچنینی که تمام این ها باعث ترشح هورمون های شادی بخش می شوند و برای کوتاه مدت حال ما را خوب می کند.
چرا باید مواظب هورمون های شادی بخش باشیم؟
همیشه هم ترشح هورمون های مثل دوپامین و اکسی توسین مفید نیستند و اگر در دام مواردی که در بالا به آن ها اشاره کردیم بیفتیم هورمون های شادی بخش می توانند برای ما مخرب باشند. هر بار لذتی که این هورمون ها به ما می دهند برای دفعه بعد عادی می شود و ما نیازمند لذت بیشتر و ترشح هورمون های بیشتر هستیم و اعتیاد از همین جا شکل می گیرد. به همین سادگی با یک پک سیگار شروع می کنیم و در نتیجه معتاد می شویم
راه حل چیست؟
راه حل بسیار ساده است، مغز قدیم را توجیه کنیم که با این موارد ساده قرار نیست بقا ما به خطر بیفتد و بمیریم. به کورتیزول بگوییم که آرام باشد و کمی به ما زمان بدهد و اجازه دهد سنجیده تر عمل کنیم. حال طبق تجربیات گذشته و باورهایمان می توانیم بهتر فکر کنیم و تصمیم بهتری بگیریم و در حقیقت تصمیم مغز قدیم را تغییر دهیم و تمام وجود ما طبق تصمیم جدیدی که ما به مغز قدیم داده ایم عمل خواهد کرد.
مغز قدیم ما بر اساس تجربیات، محیط و برداشتی که از آن ها می کند تصمیم می گیرد و باورهای جدید ما می تواند این تصمیم مغز را تغییر دهد. قرار نیست با یک بحث کوچک صبحگاهی با همسرمان تمام روز حالمان بد باشد. قرار نیست اگر همسایه طبقه پایین حرف نامربوطی به ما زد تا آخر روز با خودمان درگیر باشیم و بهتر است تصمیم جدیدی برای مغز قدیم بسازیم به این فکر کنیم شاید به هر دلیلی حال همسایه عزیزمان خوب نبوده است، او را درک کنیم و بقیه روز را با شادی ادامه دهیم.